.0011.


اگر دستی در گرو نبود،
حصاری نبود...
و تپشِ قلب را
طراوت دل
مفهوم می‌کرد.
و آن‌گاه
از نگاه
خوشه‌خوشه نور
- چنان-
چیده می‌شد
تا تب لبریز شدن در دستان تهی
فروکش کند.
رهایم مکن
در این گود ِ بی‌خورشید
ورنه این مُحاقِ تلخ را
هیچ شهابی
تلنگر نخواهد زد.