.0051.

باکره‌تر از صدایی که
تا کنون بر نیامده است؛
و پنهان‌تر از نگاهی که
آشکار شده است:
- ما تنهاییم.
تنهاتر از خنده کودکی
تا به کشف جهان بر آید.
بنگر!
تو آنسوی دیواری
و روزگارت را بر منظومه‌ای مغموم
به خورشیدی که در آن سوی دیوار
به چرک مینشیند،
خشک میکنی.
بر گستره زیبایی که
ظلمات
تمامی چشم‌اندازش را
به رؤیا بدل کرده است.
و شکست ِ حصار اندوه را
در ترکیدن ِ بغض رؤیایت
تعبیر میکنی.