.0158.

سر بر بالش ابر می‌نهی
با سنبله‌ای گندم
که بر لب تکانش می‌دهی.
خیره و ژرف
فردا را می‌اندیشی
و شاید دیروز را.
چشم می‌بندی
و به عمق دریا
غوص می‌خوری
شاید سهم تمام رویاهایت
در دل یک صدف
غنوده باشد.