حافظهی بشری دچار نسیان شده است. سرعت وقایع بهگونهای است که چیزی در خاطر نمیماند. قرار نیست که مسائل بسیار بزرگ باشند تا در یادها ماندگار شوند. همین حوادث عادی است که از کنارشان میگذریم و بهتنهایی بر فراموشی تکیه میدهیم. برای من ادبار و ناگواریها چندان فزون ز اندازه شده است که میباید جایی باشد تا آنها را بایگانی نمایم. حوادث شاد و شیرین در زندگیام نادرند و حوادث تلخ پر شمارند. جایی را برای هر دو میخواهم. هرچند قدرشان و حجم و فشار هستی در مورد هر دو یکی نباشد.
ادامه...
سر بر بالش ابر مینهی با سنبلهای گندم که بر لب تکانش میدهی. خیره و ژرف فردا را میاندیشی و شاید دیروز را. چشم میبندی و به عمق دریا غوص میخوری شاید سهم تمام رویاهایت در دل یک صدف غنوده باشد.