حافظهی بشری دچار نسیان شده است. سرعت وقایع بهگونهای است که چیزی در خاطر نمیماند. قرار نیست که مسائل بسیار بزرگ باشند تا در یادها ماندگار شوند. همین حوادث عادی است که از کنارشان میگذریم و بهتنهایی بر فراموشی تکیه میدهیم. برای من ادبار و ناگواریها چندان فزون ز اندازه شده است که میباید جایی باشد تا آنها را بایگانی نمایم. حوادث شاد و شیرین در زندگیام نادرند و حوادث تلخ پر شمارند. جایی را برای هر دو میخواهم. هرچند قدرشان و حجم و فشار هستی در مورد هر دو یکی نباشد.
ادامه...
مجبورم به اختصار بنامم تو را همچون آسمان که نام دیگرِیست از تمام آنچیزها که در زمین نیست. یا باران یا زمین و گیاه یا شادی یا تمام عناصر. مجبورم به اختصار بنامم تو را :: با این همه وقتی نیستی این اختصار، حجم تمام دلتنگیها را تداعی میکند.