.0254.

شادمان جستیم
از جوی‌های کودکی
به عطر شیطنتی جسور
و پا بر خاک نهادیم
::
مرز بلوغ را
دزدانه گریختیم
از برابر دیده‌گان ناباور
به شرمی ناب
::
این‌سو
مانده‌ایم
منتظر، خسته
تا پّران شویم
از پرتگاه اندوه
::
آن‌سوتر
گودالی بی‌فروغ
و خاکی بی‌قرار
که دهان به طعمه
گشوده است.