حافظهی بشری دچار نسیان شده است. سرعت وقایع بهگونهای است که چیزی در خاطر نمیماند. قرار نیست که مسائل بسیار بزرگ باشند تا در یادها ماندگار شوند. همین حوادث عادی است که از کنارشان میگذریم و بهتنهایی بر فراموشی تکیه میدهیم. برای من ادبار و ناگواریها چندان فزون ز اندازه شده است که میباید جایی باشد تا آنها را بایگانی نمایم. حوادث شاد و شیرین در زندگیام نادرند و حوادث تلخ پر شمارند. جایی را برای هر دو میخواهم. هرچند قدرشان و حجم و فشار هستی در مورد هر دو یکی نباشد.
ادامه...
شادمان جستیم از جویهای کودکی به عطر شیطنتی جسور و پا بر خاک نهادیم :: مرز بلوغ را دزدانه گریختیم از برابر دیدهگان ناباور به شرمی ناب :: اینسو ماندهایم منتظر، خسته تا پّران شویم از پرتگاه اندوه :: آنسوتر گودالی بیفروغ و خاکی بیقرار که دهان به طعمه گشوده است.