.0257.

خوابْ‌گونه

می‌خواهم نام همه را بدانم
نامِ تمام از یادرفته‌گان، تمام به یا‌دنامده‌گان، از یاد مانده‌گان
تمامی دزدان
اخاذان، تمامِ روسپیان و مادران
تمام قوادان و پدران‌شان
که می‌خواستند نام باشند
می‌خواهم زمان لَختی بایستد، صبوری کند، شکیبا باشد
تا من طعم نانی را بدانم
که زنی روسپی به خانه آورد
تا گریه دخترک خود را بند آورد
می‌خواهم طعم آن نان را بدانم
می‌خواهم زمان بایستند 
تا 
باید و نباید قانون و زمان را بر چوبه‌ی دار ندانم
و به شاید و نشایدِ قانونی که دیگر نیست
دل خوش کنم
می‌خواهم زمان درنگی کند
و بر معصومیت آن‌چه در پسِ خویش بر جای نهاده
نامی نهد
نام نهد بر آن دخترک گرسنه
و بر گذرد چون رودی تشنه
طعم دهد
از هزاران نامِ دیگر...
هزاران
هزاران
هزاران نامِ دیگرِ
از یاد رفته‌گان،
به یا‌دنامده‌گان،
از یاد مانده‌گان.

در خرمشهر قلمی شد