.0273.

این‌جا همه‌چیز خوب است
آسمان یک‌سره ابری‌ست
و تو می‌دانی که چقدر ابر را دوست دارم
این‌جا هم‌چنان می‌شود نامِ تو را تکرار کرد
- و چه خوب که پژواکی ندارد -
این‌جا روی این صندلی
کسی جز من نمی‌نشیند
و هم‌چنان می‌توان عبور تو را
بی‌هیچ دوربینی رصد کرد
- البته اگر بیایی -

این‌جا انتظار،
صدا دارد
و در گوشت سوت می‌کشد
یک‌سر، به زَنگی مستمر...
می‌توان از سیگار و قهوه هم گفت
اما سیگار جز دود
جز سرفه
کاری با من ندارند.
و قهوه،
این قهوه‌ی لعنتیِ دوست‌داشتنی
(ای‌کاش تلخ‌تر بود.)

این‌جا کمی‌ هم خنک است
اما من بیش از اندازه می‌لرزم
من تمام لباس‌های زمستانی را
به کسی داده‌ام که تنهایی‌ش را گرم کند.
و هم‌چنان نگاهم به پنجره‌ای‌ست
که از آن‌سوی‌َ‌ش سلام کنی
و بخندی.

این‌جا همه‌چیز برای حضور تو مرتب است.
این جا بهار است
کمی سرد
و طعمِ قهوه و سیگارِ تنهایی‌ها را دارد.