.0111.

جهار تن بودند.
سه تن گریختند:
                         ستاره و آفتاب و ماه.

آن‌که بر جای ماند،
آه بود
که در چشمانم
درخشان ماند.

.0110.

یک شانه

برای گیسویت

کافی نیست

دستم را بگذار

مقابل آینه‌ات.

ادامه مطلب ...

.0109.

راه

بی تو

بازگشتی بی انتهاست

به اندوه

.0108.

حتا 

اگر آینه‌ باشم

حسرتم 

فاصله‌‌ای‌ست

که با تو دارم

.0107.

دل 

باید آسمانی باشد.

تنگ که شد؛

با ستاره‌ها

خالکوبی‌ٓش کرد.

.0106.

دلم می‌گیرد

برای فردای در دسترس.

گویا 

هنوز باید بود.

.0105.

پرواز،
نماد پوچی است؛
وقتی آسمان
از آرزویت
خُردتر می‌نماید.

.0104.

یکی شهاب ...

برای هزار آرزو

یکی دل تنگ...

برای هزار آسمان

.0103.

آیه‌های شبانه

به سوره‌ای متصل نیستند.

به دلی

بندند..

.0102.

باید چونان بنویسی که اندوه و لجن به هم آیند.
این کفاره‌ی بودن است. این‌گونه ماندن...

.0101.

اقلیم درد
دور نیست
دیر هم نیست
همیشه نزدیکت می‌ماند.

.0100.

لبانت
به درز گندم می‌مانَد
از شادی سرشار
از برکت انبوه.
تو

نامِ آرزوهای خاکی

که مغرور
به آسمان
بوسه می‌زند.

.0099.

تو را خواهند کُشت؛

به نام شادی

و تو زنده خواهی ماند؛

به نام درد

.0098.

هم‌چنان‌که اشیا
ما نیز
در ذهنِ اتاق
رسوب می‌کنیم.
و می‌شویم
بخشی از خمیازه‌های گاه‌به‌گاه
که تکرارِ کلامِ یکنواختِ زندگی‌ست.

.0097.

در دِهِ بالا نام تمام مرد‌گان یحیا ست
و در پایینْ‌دِه ما قاتل خطاب میی‌شَویم
بهشت ما گورستان‌ِ دِهِ بالاست.

.0096.

حضورت،
شروع دوباره عاشقانه‌هاست
غیابت نیز.

.0095.

با تو بودن
مثالِ اخگر  ِ شیدایی‌ست
چون در دلم بشکفی
تو را نیز
در حریق خود بسوزانم.

.0094.

شب است و
موج شراب در رگان خاموش شب.
قدحی قلندرانه در دستِ لوطیِ مست
در شوارعِ خاموش شهر
بِه از هزار گرز فولاد چرکین
در مشت دژبانان دژم.

.0093.

این همه آسمان
برای نگاه تو کافی‌ست.
برای نگاه من
- اما -
این همه آسمان
ریسه‌ای‌ست به حسرت‌های من.

.0092.

تو
همان چوب الفی
که در میان کتابِ زندگی‌َم
جابه‌جا می‌شوی
تا یادم نرود
این کتاب
به پایان خویش
نزدیک می‌شود.

.0091.

این تابستان بود

و گلوی بغض‌آلودی که گشوده نشد.

پاییز می‌رسد

و اندوهانِ همه‌ی برگ‌های عالم

در چشم حوض آبی

به رنگ زرینِ حُزن‌آلودی 

بٓدَل می‌شود.