حافظهی بشری دچار نسیان شده است. سرعت وقایع بهگونهای است که چیزی در خاطر نمیماند. قرار نیست که مسائل بسیار بزرگ باشند تا در یادها ماندگار شوند. همین حوادث عادی است که از کنارشان میگذریم و بهتنهایی بر فراموشی تکیه میدهیم. برای من ادبار و ناگواریها چندان فزون ز اندازه شده است که میباید جایی باشد تا آنها را بایگانی نمایم. حوادث شاد و شیرین در زندگیام نادرند و حوادث تلخ پر شمارند. جایی را برای هر دو میخواهم. هرچند قدرشان و حجم و فشار هستی در مورد هر دو یکی نباشد.
ادامه...
اگر دستی در گرو نبود،
حصاری نبود...
و تپشِ قلب را
طراوت دل
مفهوم میکرد.
و آنگاه
از نگاه
خوشهخوشه نور
- چنان-
چیده میشد
تا تب لبریز شدن در دستان تهی
فروکش کند.
رهایم مکن
در این گود ِ بیخورشید
ورنه این مُحاقِ تلخ را
هیچ شهابی
تلنگر نخواهد زد.