-
.0083.
یکشنبه 8 مردادماه سال 1391 17:21
تنها مرز آشنایی که میشناختم دلی بود از جنس بلور که از ترس شکستنش هرگز جرأت عبورش را نداشتم
-
.0082.
یکشنبه 8 مردادماه سال 1391 09:32
ایکاش یدِ بیضایی بود و چوبی از جادو تا این نیل ِ زمین را میشکافت و اُمتِ حود را عبور میدادم به دیاری دیگر به کوهپایههای تور تا ده سنگ را به ارمغان آوََرَم فراتر از فرمان ِ خدایان.
-
.0081.
یکشنبه 8 مردادماه سال 1391 09:27
برای آرزوهای خرد؛ تنُگی بلور باید. برای آرزوهای بزرگ؛ گوری تنگ.
-
.0080.
یکشنبه 8 مردادماه سال 1391 09:24
حضور مستت اندوهِ تمام ستارگان را با طلوعی شاد تاخت میزند.
-
.0079.
یکشنبه 8 مردادماه سال 1391 09:22
آسمان سهمِ دلتنگیش را در پیمانهای گریست که من نوشیدم.
-
.0078.
یکشنبه 8 مردادماه سال 1391 09:21
این اندوه تاراجت میکند باش تا باز برویی.
-
.0077.
یکشنبه 8 مردادماه سال 1391 09:21
از جوانی با من همراهند پلکهای بستهام
-
.0076.
یکشنبه 8 مردادماه سال 1391 09:19
تو و اینهمه فاصله؟ تو که در قلبمی؟
-
.0075.
یکشنبه 8 مردادماه سال 1391 09:17
به شکست آینه تردید کن هزاران میشوی؛ غمَت هزاران.
-
.0074.
یکشنبه 8 مردادماه سال 1391 09:16
آینه، تقدیری روزانه است.
-
.0073.
یکشنبه 8 مردادماه سال 1391 09:15
آینه، سیاهچالهای تنهاست بیحضور تو!
-
.0072.
یکشنبه 8 مردادماه سال 1391 09:14
آسمان سخی نیست. تو خاکی متبرک باش.
-
.0071.
یکشنبه 8 مردادماه سال 1391 09:13
آینهها، شروع دلتنگی ما بودند.
-
.0070.
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1391 19:03
جایی هست در انتهای درد که نام تو را نیز فراموش میکنم. آنجاست که چشمانم را میبندم.
-
.0069.
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1391 14:03
حماسهایست اشک ریختن بر جنونِ خود که اینگونه به تطاول دست گشوده است.
-
.0068.
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1391 14:00
قفس تنگ است و آغوشت تنگتر قفسی به حجمِ آغوشت میخواهم.
-
.0067.
یکشنبه 25 تیرماه سال 1391 11:29
تموز و زمهریر مهر ِ توست که مرا برترین ِ خود قرار دادهای. با گوشهنگاهی به: اگر با من نبودش هیچ میلی.... چرا ظرف مرا بشکسته لیلی
-
.0066.
چهارشنبه 21 تیرماه سال 1391 18:09
آسمان موطن ِ پرندگانیست که تو آزادِشان کردهای.
-
.0065.
چهارشنبه 21 تیرماه سال 1391 15:29
آسمان همانقدر که بزرگ است در چشمان تو کوچک میشود. جهان به قدر ِ چشمان توست.
-
.0064.
چهارشنبه 21 تیرماه سال 1391 15:29
ایکاش آب بودمی چونانچون عطشی در دل ِ یار. ایکاش آه بودمی چونانچون بغضی در نای ِ یار.
-
.0063.
دوشنبه 19 تیرماه سال 1391 19:07
آسمانیترین چهرهی زمین را دریا رقم میزند. از باب دلتنگی برای آزاد بودنِ دریا.
-
.0062.
دوشنبه 19 تیرماه سال 1391 17:08
یکی بود، یکی نبود تلخترین آغاز یک قصه بود.
-
.0061.
دوشنبه 19 تیرماه سال 1391 17:06
اندوه آب و ماه را دستانِ آمرزشی از شانههایم سِتُرد که هراسِ کوچکِ حیات را با عشق آشنا کرد.
-
.0060.
دوشنبه 19 تیرماه سال 1391 17:05
معبد مرد سرگردان بیابان را سایهی سنگیست که در پناه آن چون جنینی خویش را ستایش میکند.
-
.0059.
دوشنبه 19 تیرماه سال 1391 17:04
در گوش مان به نجوا میگویند: پشتت خنجر خورده است و میروند.
-
.0058.
دوشنبه 19 تیرماه سال 1391 17:03
یکی بود... میخواست نباشه. ولی بود.
-
.0057.
دوشنبه 19 تیرماه سال 1391 17:01
حرفهایمان باشد برای بعد بگذار نگاهت کنم... بغض نگاه گلویم را میجَوَد.
-
.0056.
دوشنبه 19 تیرماه سال 1391 17:00
دلش شکست. جمعش نکرد همانجا گذاشت و رفت.
-
.0055.
شنبه 17 تیرماه سال 1391 17:16
این اولین چیزی بود که در دنیا برای خودم نوشتم: پنج حلقهی امید در دست دارم پنج راز معرفت هر یک رازی. نخستین راز شعله است راز پرومته با آدمیان و آنگاه راز آفتاب و سپس راز ایمان و آنگاه رازی خُرد؛ راز اندوه که شادیش مفهوم میکند واپسین اما: راز مهریست که در دل میماند.
-
.0054.
شنبه 17 تیرماه سال 1391 17:15
با ستارهی شوق این منم در آستانهی چشمان تو. و میدانم چندان پاکم که ذوق لطیف انتظارم را حس کنی. چشمت را آسوده بر هم بگذار؛ رؤیایت را تا خورشید خواهم زیست. و حجیمترین شب زمین را بر برودت نافذ خاک گام خواهم زد. * نه! این فصل سرد را دیگر پروایی نیست پروایی نیست.