-
.0254.
یکشنبه 15 بهمنماه سال 1391 14:26
شادمان جستیم از جویهای کودکی به عطر شیطنتی جسور و پا بر خاک نهادیم :: مرز بلوغ را دزدانه گریختیم از برابر دیدهگان ناباور به شرمی ناب :: اینسو ماندهایم منتظر، خسته تا پّران شویم از پرتگاه اندوه :: آنسوتر گودالی بیفروغ و خاکی بیقرار که دهان به طعمه گشوده است.
-
.0253.
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1391 14:11
کِسِل از پیچهای بیپایانِ جاده گاه خفته گاه عبوس... این راه ابدی به هیچجا نمیرسد حتا اگر از نیمه نیز گذشته باشد.
-
.0252.
شنبه 7 بهمنماه سال 1391 10:59
در کنارِ هم میمانیم به اندوه به شادی به کرداری ساکن و از کنار هم می گذریم به کردار آینهها. به نَفٓس میمانیم؛ میرویم و نمیدانیم باز خواهیم آمد یا نه؟
-
.0251.
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1391 15:51
مرگ از پی مرگ میآید. لحظهها، تردیدِ رهاییست از کلامت مرثیه از پس ِ مرثیه میخوانم.
-
.0250.
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1391 15:45
مُنْجیان، قهرمانان مظلومِ خاکند، غریقان مهجور آب، پرندگان مجروح هوا، و پذیرندهگانِ گَزِشهایِ تلخِ آتش بر گلویی خشک یا چشمفروبستهگان به زهری تلخ... شاید آن منجی در گردشِ گیجِ حبابی سرگردان در سحابیِ تلخ و بغضآلود رها شده باشد و در ترسِ تردیدِ عبور از معبری تنگ جایی کِز کرده باشد قهرمان همیشه تنهاست و از کوچههای...
-
.0249.
دوشنبه 2 بهمنماه سال 1391 17:15
این دستان به آینه شبیهترند چون از نزدت باز آیم.
-
.0248.
دوشنبه 2 بهمنماه سال 1391 16:36
این «مهرِ بیدریغ»* در آغوش کدام مادر ِ خفته در گور لانه کرده است؟ که اینک تمام راهها به طناب و حلقهای ختم میشود؟ *پارهای از شاملو
-
.0247.
دوشنبه 2 بهمنماه سال 1391 16:34
تعبیرِ زندگی چنین تقریر شد، رفیق! شاهراه تمامِ بودنها حلقومیست که به ریسمانی تزیین میشود.
-
.0246.
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 17:22
جامههایم دیگر نه به بوی عشق و نه به بوی کین انباشته است دیریست از آغوش تو بازگشتهام.
-
.0245.
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 17:20
آن نغمهی چنگ آن زخمها بر سینه همه نشانی از حضور تو بود این سینه را برای کِشتی دیگر شُخمی دیگر میبایدش.
-
.0244.
یکشنبه 1 بهمنماه سال 1391 17:17
برای گلویی که از ترس مرگ خشک شد و سیل تماشاگرانی که دیدند محکوم به مرگ آخرین جرعهاش را سر کشید. جرعهی آبی باید تا گلویت، تر چشمانت، خیس و آغوشت، بارانیتر شود. :: تنها دریایی تشنهگی این تقدیر مشترک را با تماشاگرانِ مرگت تقسیم میکند.
-
.0243.
سهشنبه 26 دیماه سال 1391 21:47
شاید زمزمه راه میانبری برای رجزدن دلتنگیهایت باشد. هُش دار! که آواز نخوانی!
-
.0242.
سهشنبه 26 دیماه سال 1391 21:45
کنار پنجره میایستی و چیزی نمیبینی نه مزرعی شیدا نه یالِ عاشقِ مادیانی بیپروا نه رقصِ سَروی در باد نه حوض و نه ماهی نه آبی آسمان و نه خط دور افق همه غایبند همه از منظر تو غایبند جز مخروطی از باد که باقیمانده کلبهی مقابل را از آخرین جرعههای خاطرهی دختری که عاشق بودی تهی میکند.
-
.0241.
دوشنبه 25 دیماه سال 1391 18:57
آرامش، درکِ ناگزیر هستی در دلِ خاک است.
-
.0240.
دوشنبه 25 دیماه سال 1391 18:56
دهان تلخی برای من و سخن خوشگواری برای تو این است تمام هستیم که تو را با طعمی تلخ شاد بخواهم. آه ... ای باده برای میم
-
.0239.
دوشنبه 25 دیماه سال 1391 18:53
مرگ یکدسته نرگس است که سر چهارراه پشت چراغ قرمز جایی که باران میبارد به فروش میرود.- و تو فراموش میکنی یا حواسپرتی یا عجله داری که از دستفروش سمج آن را بخری و بر صندلی کنارِ خود بگذاری.
-
.0238.
دوشنبه 25 دیماه سال 1391 18:52
بر بادهی من اشک خود ریز ای ساقی.! مرا هشیواریِ پسٍ نگاهت مست میٌکند.
-
.0237.
دوشنبه 25 دیماه سال 1391 18:51
چکامه باید نانی باشد که بر اجاقِ دل برشته شود.
-
.0236.
دوشنبه 25 دیماه سال 1391 18:51
آن نغمهی چنگ آن زخمها بر سینه همه نشانی از حضور تو بود این سینه را برای کِشتی دیگر شُخمی دیگر میبایدش.
-
.0235.
دوشنبه 25 دیماه سال 1391 18:50
جامههایم دیگر نه به بوی عشق و نه به بوی کین انباشته است دیریست از آغوش تو بازگشتهام.
-
.0234.
شنبه 16 دیماه سال 1391 15:06
حُرمتِ مَقتَل حُرمتِ عشق است فقط گلویی میخواهد و خنجری.
-
.0242.
شنبه 16 دیماه سال 1391 14:46
شانههایم خستهی تمامِ دردهای زمین؛ دستان شادت را میخواهم که بر شانهام بنشیند.
-
.0241.
شنبه 16 دیماه سال 1391 14:45
نور تلخ است، خورشید تلختر. زمین سرد است، دست آدمی سردتر. خنده غمگین است، دل آدمی غمگینتر. شادمانه زیستن سخت است، مردن سختتر. تو بمان که با این هم سیاهی ارزشِ ماندن روشن شود.
-
.0240.
شنبه 16 دیماه سال 1391 14:42
مرا رازی نبود تا به گندم گویم. زمین، راز تَرَکِ دستانِ مرا بر درزِ گندم نهاد.
-
.0239.
شنبه 16 دیماه سال 1391 14:42
هیچکس نیست جز خاک و آتش نه! هیچکسی نمیتواند باشد جز خاک و آتش تا شرمِ آغوشِ تو را باز شناسد... حتا در سرزمینی حاصلخیز از خدایانی عقیم که عدالت را بر عصمتِ تو رجحان میدهد. به مناسبتِ مرگ دختر دانشجوی هندی و نیز سایر زنانی که میخواستند با حرمتی انسانی بزیند.
-
.0238.
شنبه 16 دیماه سال 1391 14:41
هر سیبی از درخت کفرش چیدیم جُفتِ حقیقتِ ما تنهاتر شد.
-
.0237.
شنبه 16 دیماه سال 1391 14:40
در یک روزِ سرد کثیف دی زنی کهنسال عکس عزیزانش را بوسید کیفش را بر روی نیمکت پارک نهاد کمر راست کرد عصایش را کناری نهاد شانههایش را تکاند خستهگی یک عمر را گذاشت کنار و رفت تا بمیرد.
-
.0236.
شنبه 16 دیماه سال 1391 14:40
از آن خزان سرد که به بسترِ زردِ برگ در نیامد چهرهی دل بنماند و نرگس شوریده بر نیامد. نگاهِ منتظر آشنای دیرینش را باز نیافت و در خم سردِ آغوشی غریب بپژمرد.
-
.0235.
شنبه 16 دیماه سال 1391 14:40
او یک مرد بود مردی معمولی که میتوانست پدر یا همسر باشد یا یک نام در شناسنامه یا سنگ قبری که گاه کسی میآمد و به آبی تَرَش میکرد. :: او یک مرد بود که در گلدانی رشد کرد و زنی که هر روز ماندهی لیوانی را به پایش میریخت رفت و برنگشت و آن مرد بیبهانهای پژمرد.
-
.0234.
شنبه 16 دیماه سال 1391 14:39
فقر تو در کنار دیواری فروریخته ذبح میشوی همین که رگباری بزند برای بسملشدنت کافیست و من میدانم این دیوار تنها پنهات در سراسر زندگی بوده است.