-
.0173.
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 14:53
آسمان با تو خواهد خواند. حنجره ات را صاف و گونه ات را از اشک پاک کن.
-
.0172.
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 14:53
شادمانه برقص و شادمانهتر برقص در برابرِ روحی که میخواستی از آنِ تو باشد و از آنِ تو نبود و با لبخندی از برابرش گذشتی.
-
.0171.
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 14:52
تقریبِ تمام نامها به سوی تو بود. تویی که نامِ خود را فراموش کرده بودی.
-
.0170.
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 14:52
زمان با کسی نمیماند گاه ما نیز از او عبور میکنیم
-
.0169.
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 14:52
نگاه به هدر میرود در آینهای که تو را فراموش کرده است.
-
.0168.
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 14:51
در گذرِ بادها نشستهای آسمان و پرواز را فراموش نکن.
-
.0167.
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 14:51
شادمانه زیستن مشغلهی آن درخت تنهای کویر است که به حضورِ باد و خاک و ابر و خود عاشق شده است.
-
.0166.
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 14:50
نوشخند تو همان تیشهای ست که شکاف دیوار را برای دیدن نور ژرف میکند.
-
.0165.
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 14:50
برای مادرم بامدادی بارانی زنی زیبا در کنار پنحره خویش را در آینه نگریست. صدایش که زدم بهناگاه پیر شد و گفت: سلام پسرم صبحانهات آماده است.
-
.0164.
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 14:49
شب به کار خویش است من در کار خویش و تو در کار خویش. و دل من و تو و شب همه گی ریش ریش
-
.0163.
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 14:49
چنین آشکار در چشمانم منگر بگذار آنسوی أبدیت را بنگرم
-
.0162.
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 14:48
شوریدهدل بهسان کژدمی عاشق آتشَت را بوسه زدم تا نیش در خویش نهم.
-
.0161.
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 14:47
دلتنگِ آن گلویم که بشکفد از بُغضِ جان. :: میخواهم از چشمانِ تو جاری شوم.
-
.0160.
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 14:47
تجربهای در ترجمه برای خودم من نه منم از خوان رامون خیمهنِز من نه منَم. من دیگریَم هماویی که در کنارم گام بر میدارد و نمیبینمَش؛ هماویی که گاه برای دیدارش، تدبیرها میکنم؛ همانیکه گاه به فراموشیَش میسپارم؛ و زمانیکه سخن میگویم، شکیبا و آرام میماند؛ و زمانیکه نفرینَش میکنم، به سخاوت میبخشد؛ و بهگاهِ...
-
.0159.
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 14:44
چه نکو اقبالی! به امانت بردنِ دلی به وقتِ عاشقی، و در یابی هنوز میتپد.
-
.0158.
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 11:23
سر بر بالش ابر مینهی با سنبلهای گندم که بر لب تکانش میدهی. خیره و ژرف فردا را میاندیشی و شاید دیروز را. چشم میبندی و به عمق دریا غوص میخوری شاید سهم تمام رویاهایت در دل یک صدف غنوده باشد.
-
.0157.
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 11:02
شعر، ناگهانِ زیست است در آغوشِ تو برای میم
-
.0156.
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 10:59
آشنا، به دل میماند. غریبه، به نگاه.
-
.0155.
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 10:58
این همه آغوش، به حلقه ماننده است؛ گِرد بر گِردِ تیلهى اَرض بر مدارِ اُستوا. اقیانوس شرجیترین نَفَسَش را به اشکِ شوقِ همه دلتنگیها تعبیر میکند.
-
.0154.
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 10:51
گاهی دل از آسمان هم میگیرد بغض میکند، و همهی واژهها سیاه میشوند بر روی کاغذ. وگرنه رنگین کمان هم در دل جایی دارد.
-
.0153.
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 10:51
آشیان به مهر میماند حتا اگر به خار استوار باشد.
-
.0152.
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 10:48
قلم را لَختی بگریانم. (بیهقی) به گاهِ نبشتن واژهگان باید به زلالیِ اشک
-
.0151.
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 10:47
دلدادگی را میفهمیم دلتنگی را دلگیری دلخواه بودن و دلسپاری... :: چیزی که میماند دلافتادگیست که آن را هم بالاخره میفهمیم...
-
.0150.
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 10:47
پنهان نتوانم کرد تو را چنان در می یابم تا از خود بگریزم و به تو پناه آرم. برای میم
-
.0149.
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 10:45
در آشیانِ نمناک پرندهایست که تو را میخواند ای جفتِ خیسْبال
-
.0148.
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 10:44
این در نه به آمدنت دل بسته و نه به رفتنت؛ همچون رازی ناگشوده است. با رفتنت من هم رفتم.
-
.0147.
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 10:39
در این سرمای برون ها یی که به خلأ دستانی تهی میکنی سرمای این دلِ ناسیراب را محو نمیکند.
-
.0146.
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 10:38
شاید خودم نباشم اما این دلِ من میماند در گنجه برای فردا-روزی که تو میآیی. در را که باز کردی پشت چند برگِ شعر چیزی هست گرم که میتپد هنوز اما باید فوتَش کنی که خاکش برود کنار. بَرَش میداری. میروی تا مَجریِ خاطرات تکیهاش میدهی به آینه و آرام نگاه میکنی به انعکاس خود در آینه و در مییابی چه پیر شدهای؛ به...
-
.0145.
سهشنبه 2 آبانماه سال 1391 14:11
سر بر کَتانِ بالینی خیس فشرده باشی به عادتی مألوف؛ یا دست بر آسمانی کبود ساییده باشی به کرداری غریب؛ این دل پناه توست که بینیازت میکند.
-
.0144.
دوشنبه 1 آبانماه سال 1391 11:59
دلتنگِ آن گلویم که بشکفد از بُغضِ جان. :: میخواهم از چشمانِ تو جاری شوم.